هفته دفاع مقدس گرامی باد
دفاع مقدس
در 31 شهریور 1359 رژیم بعثی عراق با تصمیم و طرح قبلی و با هدف برانداختن نظام نوپای جمهوری اسلامی جنگی تمام عیار را علیه ایران اسلامی آغاز کرد. صدام حسین رییس جمهور عراق با ظاهر شدن در برابر دوربینهای تلویزیون عراق با پاره کردن قرارداد 1975 الجزایر، آغاز تجاوز رژیم بعثی به خاک ایران را اعلام کرد.
مقدمه
آن روزها نام و نان بهایی نداشت و آنچه میدان دار بود، قیام بود و عروج. آن روزها ماندن بی معنا بود و مردن در بستر، ننگی بزرگ. آن روزها شهادت، شاهراهی به وسعت افق داشت. آن روزها فاصله خاک تا افلاک و کویر تا بهشت، یک میدان مین بود. خاکریزها، بوی بهشتِ مردانی را گرفته بود که سر به سر، تن به مرگ می سپردند تا مبادا وجبی از کیان دین و وطن، به دست کفتاران حریص و متجاوز بیفتد؛ چرا که دفاع مقدس، رساترین واژه در قاموس ایستادگی این ملّت قهرمان است. مردان این دیار در پی تجاوز کفتار صفتان ننگ و نفرین، در هفت شهر عشق، هشت بهار، آزادگی را پیمودند و حماسه آفریدند.
هفته دفاع مقدس
۳۱ شهریور سالروز شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم بعث عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، به عنوان آغاز هفته دفاع مقدس نامگذاری شده است و از ۳۱ شهریور تا 6 مهر ادامه دارد.
31 شهریور سالروز آغاز جنگ تحمیلی
در 31 شهریور 1359 رژیم بعثی عراق با تصمیم و طرح قبلی و با هدف برانداختن نظام نوپای جمهوری اسلامی جنگی تمام عیار را علیه ایران اسلامی آغاز کرد. صدام حسین رییس جمهور عراق با ظاهر شدن در برابر دوربینهای تلویزیون عراق با پاره کردن قرارداد 1975 الجزایر، آغاز تجاوز رژیم بعثی به خاک ایران را اعلام کرد.
جنگی نابرابر در شرایطی به ایران تحمیل شد که از جانب استکبار جهانی بویژه آمریکا تحت فشار شدیدی قرار داشت و در داخل کشور نیز جناح های وابسته به غرب و شرق، با ایجاد هیاهوی تبلیغاتی و ایجاد درگیریهای نظامی در صدد تضعیف نظام بودند و نیروهای نظامی نیز به خاطر تبعات قهری انقلاب، هنوز مراحل بازسازی و ساماندهی را به طور کامل پشت سر ننهاده بودند.
آمریکا برای به سازش کشاندن جمهوری اسلامی و در نهایت تسلیم آنها حمایت پنهان و آشکار خود را در کلیه زمینههای سیاسی، نظامی، اقتصادی و ... از رژیم بعثی عراق به اجرا گذاشت. از سوی دیگر نیز ابرقدرت دیگر جهان یعنی شوروی که متحد عراق محسوب میشد، خصومتش را با نظام اسلامی که شعار نه شرقی و نه غربی را سرلوحه کار خود قرار داده بود و در جریان اشغال افغانستان توسط شوروی، این تجاوز را محکوم کرده بود، بیش از پیش نمود.
در 31 شهریور 1359 رژیم بعثی عراق جنگی تمام عیار را علیه ایران آغاز کرد
ارتش عراق که بر اساس محاسبات خود از وضعیت داخلی و خارجی ایران، فتح یک هفتهای تهران را در سر میپرورانید، در روزهای نخست تجاوز، بدون مانعی جدی در مرزها تا دروازههای اهواز و خرمشهر پیش تاخت. تحت چنین شرایطی امام خمینی (ره) به خروش آمد و ندای ملکوتیش دلهای شیفتگان انقلاب و نظام را متوجه دفاع از کیان جمهوری اسلامی نمود؛ بطوریکه، نیروهای مردمی بدون امکانات و تجهیزات و حتی آموزشهای نظامی به مقاومت پرداختند.
علیرغم کارشکنیهای رییس جمهور وقت بنیصدر، دفاع مقدس مردم مسلمان و انقلابی ایران شکل گرفت و نیروهای جوان و شهادت طلب به جبههها شتافتند. پس از شکلگیری اتحاد و انسجام در میان نیروهای انقلابی و طرد نیروهای وابسته، حماسهای مقدس شکل گرفت که در تاریخ ایران اسلامی بیسابقه بود. حماسه دفاع مقدسی که برکات و دستاوردهای بینهایتی را برای ملت ایران به ارمغان آورد. جهاد و شهادت مردمان با ایمان و مخلص این سرزمین، ستونهای نظام اسلامی را تا مدتها مستحکم نمود.
ویژگی های دفاع مقدس
- دفاعی بودن
بی تردید، مقدس ترین جهاد، جهادی است که به عنوان دفاع از حقوق انسانی صورت گرفته باشد. در جنگ تحمیلی، رژیم بعث عراق، جنگی ناخواسته را به کشور ما تحمیل کرد و با نادیده گرفتن استقلال سرزمین ما به ایران اسلامی تجاوز کرد. از این رو، مردم غیرتمند ایران، در دفاعی مقدس، از حق خود که دفاع از استقلال سرزمین و هویت دینی ـ ملی خود بود، دفاع کردند.
- معنویت جبهه های جنگ و دفاع مقدس
از جلوه های معنویت در دفاع مقدس، حالت تضرع، استغاثه و راز و نیاز عارفانه رزمندگان اسلام بوده است. دفاع مقدس، فرصت نمایش خالصانه ترین و زیباترین مناجات ها و دعاها را پدید آورد. در کنار نماز و قرآن، دعا وسیله دیگری بود که یاد خدا را در دل رزمندگان زنده نگاه می داشت، به آنان قدرت روحی می بخشید و تحمل سختی های نبرد را برای آنان آسان تر می ساخت.
- استقامت رزمندگان و فرماندهان در نبرد
فرماندهان در سخنان خود درباره دفاع مقدس، به پایداری و مقاومت رزمندگان در عملیات های مختلف اشاره کردند و آن را از علت های پیروزی لشکر اسلام برشمرده اند. سردار شهید، مهدی زین الدین، درباره مقاومت و ایستادگی و تأثیر آن در پیروزی می گوید: «تنها کسانی که در صحنه نبرد راست قامتانند که به خداوند اتکال نمایند و با توکل بر او پیش بتازند. نه در سختی ها و نه در پیروزی ها، در هیچ کجا از یاد او غافل نشوند و محکم و مقاوم چون کوه بایستند و دشمن را از پای درآورند و این صفت فقط مخصوص رزمندگان اسلام است. در هیچ کجای دنیا آن کسانی که اعتقاد به خداوند و اعتقاد به معاد روز قیامت ندارند، نمی توانند دارای چنین مقاومت و ایستادگی باشند. رمز پیروزی صحنه نبرد، مقاومت و ایستادگی است». از ارزش هایی که رزمندگان در دفاع مقدس بدان متصف بودند، بی اعتنایی به دنیا و مظاهر آن است
- شجاعت فرماندهان در دوران دفاع مقدس
شجاعت فرماندهان، در دوران هشت سال دفاع مقدس، مثال زدنی بود. یکی از رزمندگان، از شجاعت سردار شهید مهدی باکری در عملیات فتح المبین چنین سخن می گوید: «شب عملیات، هفت ساعت راه باید می رفتیم تا به منطقه می رسیدیم و دشمن را غافل گیر می کردیم. حدود شش ساعت راه رفته بودیم که یک دفعه متوجه شدیم راه را گم کرده ایم. به شدت مضطرب شده بودیم. با چند نفر به جلو رفتیم تا راه را پیدا کنیم. من متوجه شدم یک نفر از جلو می آید. با خود گفتم حتما دشمن است. صدا کردم کیستی؟ گفت: من باکری هستم، فورا به عقب برگرد و نیروها را بیاور. شاید کسی باور نمی کرد او جلوتر از ما رفته، دشمن را دور زده و آمده بود ما را هم ببرد. بعد به ما گفت: نترسید، همه نیروهای دشمن خواب هستند».
- بزرگواری و مروّت در حال قدرت
از نمونه های بزرگواری رزمندگان در دفاع مقدس، خودداری از بمباران و گلوله باران مناطق مسکونی عراق بود. خلبانان و نیروهای توپ خانه می توانستند مناطق مسکونی را به عنوان مقابله به مثل ناامن سازند و دشمن را با مشکلی جدی رو به رو کنند، ولی پای بندی آنان به ارزش های اخلاقی، سبب می شد در طول هشت سال دفاع مقدس هیچ گاه از این حربه استفاده نکنند.
- بی اعتنایی به دنیا
از ارزش هایی که رزمندگان اسلام در دفاع مقدس بدان متصف بودند، بی اعتنایی به دنیا و مظاهر فریبنده آن است. رزمندگان اسلام در دوران نوجوانی و جوانی و اوان ظهور خواسته های بی شمار مادی، به همه لذت های دل فریب دنیا پشت پا زدند و حضور در جبهه و دفاع از میهن و نظام اسلامی را برتر دیدند. بی گمان، بدون دل بریدن از دنیا و دل بستن به آخرت، رزمندگان هیچ گاه توفیق آفرینش حماسه های سترگ و ماندگار دفاع مقدس را نمی یافتند.
- شهادت طلبی رزمندگان در دفاع مقدس
از عوامل پیروزی آفرین در صحنه نبرد، خطرها را به جان خریدن و به پیشواز مرگ سرخ رفتن است. ترس از مرگ و اشتیاق به زنده ماندن، با روح جنگ جویی و رزمندگی ناسازگار است. یکی از ارزش هایی که رزمندگان اسلام با تکیه بر آن توانستند پیروزی های بزرگی را برای جبهه حق به ارمغان آورند، شهادت طلبی است. رزمندگان اسلام از آن جا که دفاع در برابر تهاجم بعثیان را مقدس می دانستند و کشته شدن در این راه را برای خود، مرگی سعادت آفرین و افتخارآمیز ارزیابی می کردند، نه تنها از دادن جان دریغ نمی ورزیدند که شیفته آن بودند. شهادت طلبی رزمندگان اسلام به عنوان عامل مؤثر معنوی، از امتیازهای جبهه حق در برابر جبهه باطل بود.
خاطراتی از دفاع مقدس
جوّ حاکم بر جهادگران
قبل از عملیات فتح المبین بود که از جهاد سازندگی برگه مأموریت گرفتم. گفته بودند با هر وسیله ای که می توانی به پادگان حمیدیه برو؛ چون تمام جهادگران جهاد دامغان آنجا مستقر شده اند. تا اهواز با قطار و از آنجا پشت یک ماشین در حرکت بودم. دلم گرفته بود. با خود فکر می کردم حداقل یک ماه به من سخت می گذرد تا با دیگران آشنا شوم؛ ولی اشتباه می کردم. بچه های جهاد چنان برخورد محبت آمیز کردند که گویی سالها با یکدیگر آشنا هستیم. سراغ مسئول را گرفتم. گفتند: فعلاً برادر حسن بیگی است. پیش خود می گفتم: حتماً بایستی برای دیدن او نوبت بگیرم و منتظر شوم؛ اما این طور نبود. آقای حسن بیگی چنان ساده برخورد می کرد که فکر می کردیم یکی از بچه های سادة جهاد است. برگة مأموریت را نشانش دادم. گفت: برو سوار آن تویوتا شو! در طول راه چنان با محبت برخورد کرد که فکر می کردم در منزل خود هستم. فقط روز اول نبود. در تمام آن مدت و در تمام طول مأموریت جوّ حاکم، جو دوستی و محبت بود. رده بالا و رده پایین، نیروی ساده و مسئول، زانو به زانو سر یک سفره می نشستند و با هم از یک غذا تناول می کردند. و غالباً غذایی ساده مثل: نان، پیاز، ماست بود. آنجا فرد بی کار نداشتیم. و کسی تماشاگر نبود. بارها می دیدیم فلان مسئول محور، پابه پای ما مشغول کار است. هر جا که بودیم، در سرما یا گرما، زیر باران و غیر آن، مسئولین هم بودند. هیچ کس از ساعت کار و شیفت کاری صحبت نمی کرد. اگر نوبت کاریِ تو بود و خواب می ماندی، هیچ کس بیدارت نمی کرد تا بگوید نوبت و شیفت توست. روزگار غریبی بود، غریب و شیرین.
من باید نزد شما بیایم
در سال 59 که در منطقة عباسیه بودیم، هر وقت شهید چمران برای بازدید به ما سر می زد، می گفت: «کسی حق ندارد از جایش بلند شود و برای دادن سلام نزد من بیاید. من باید نزد شما بیایم و سلام کنم.»
وقتی شهید چمران می آمد، با یکایک بچه ها احوال پرسی می کرد و از آنها در مورد کمبودهایشان سؤال می نمود.
پیام وزیر از آن سیاه چال مخوف
به خاطر آنکه قاب عکس صدام را شکسته بودم، مرا به گودالی که هشتاد و یک پله از زمین فاصله داشت، بردند. آنجا شبیه یک مرغ دانی بود. وقتی مرا در سلولم حبس کردند، از بس کوچک بود، می بایست به حالت خمیده در آن قرار می گرفتم. آن سلول درست به اندازة ابعاد یک میز تحریر بود. شب فرا رسید و کلیه هایم از شدت سرما به درد آمده بود. به هر طریق که بود، شب را به صبح رساندم. تحملم تمام شده بود. با پا محکم به در سلول کوبیدم. نگهبان که فارسی بلد بود، گفت: چیه؟ چرا داد می زنی؟
گفتم: یا مرا بکشید یا از اینجا بیرون بیاورید که کلیه ام درد می کند. اگر دوایی هست برایم بیاورید! دارم می میرم.
او در سلول را باز کرد و چند متر جلوتر در یک محوطه بازتر کشاند و گفت: همین جا بمان تا برگردم.
در آنجا متوجه یک پیرمرد ناتوان شدم. او در حالی که سکوت کرده بود، به چشمانم زل زد. بی مقدمه پرسید: ایرانی هستی؟
جوابش را ندادم. دوباره تکرار کرد. گفتم: آره، چه کار داری؟ پرسید: مرا می شناسی؟ گفتم: نه از کجا بشناسم؟ گفت: اگر ایرانی باشی، حتما مرا می شناسی. گفتم: اتفاقا ایرانی ام؛ ولی تو را نمی شناسم. پرسید: وزیر نفت ایران کیست؟ گفتم: نمی دانم. گفت: ... نام محمد جواد تندگویان را نشنیده ای؟ گفتم: آری، شنیده ام. پرسید: کجاست؟ گفتم: احتمالاً شهید شده. سری تکان داد و گفت: تندگویان شهید نشده و کاش شهید می شد. دیگر همه چیز را فهمیدم. بغض گلویم را گرفته بود. فقط نگاهش می کردم. نگاه به بدنی که از بس با اتوی داغ به آن کشیده بودند، مثل دیگ سیاه شده بود...، گفتم: اگر پیامی داری بهم بگو.
گفت: این سیاه چال، طبقة زیرین پادگان هوانیروز الرشید است... گفت: ... پیام من مرزداری از وطن است ... صبوریِ من است. نگذارید وطن به دست نااهلان بیفتد. نگذارید دشمن به خاک ما تعرض کند. استقامت، تنها راه نجات ملت ماست. بگذارید کشته شویم، اسیر شویم؛ ولی سرافرازی ملت به اسارت نیفتد.
گفتم: به خدا قسم ... پیامت را به ایرانیان می رسانم. خم شدم دستش را ببوسم که نگذاشت... .
صبر فرمانده
دم محرم بود و ما از اینکه نمی توانستیم برای امام خود عزاداری کنیم، به شدت ناراحت بودیم. زنده یاد ابوترابی پتویی به خود پیچیده بود و زیر پتو، آرام به سینة خود می زد. پرسیدم: آقا سید! این چه دردی را دوا می کند که در زیر پتو دستی به سینه بزنی؟ گفت: می خواهم یادم نرود که محرم است.
آن روز من و سیزده تن از اسرا را کتک زدند. بدن برخی از ما تا حدودی قوی بود؛ اما تن نحیف سید ابوترابی چگونه می توانست تحمل ضربات را بکند؟ البته او تحمل کرد و آهی هم نکشید؛ مبادا روحیة اسرا تضعیف شود. خیلی برای ما سخت بود که شاهد تنبیه و شکنجة سید باشیم.
بعد از اتمام شکنجه، من به خاطر قدرت بدنی قادر به راه رفتن بودم؛ اما جسم ضعیف مرحوم ابوترابی نه؛ لذا سراغش رفته، ایشان را بغل کردم و کشان کشان داخل آسایشگاه بردم. آن موقع بود که احساس کردم امام حسین(ع) از دست این قوم هزار چهره چه کشیده است.
مانند پدر برای نیروها
از ویژگیهای شهید سرلشکر «مسعود منفرد نیاکی» این بود که همیشه در کنار سربازان خود بود. حتی در خط اول نیز به آنها سرکشی می کرد و به آنها روحیه می داد و مشکلات آن عزیزان را برطرف می نمود؛ لذا در میان پرسنل از محبوبیت ویژه ای برخوردار بود. در گرمای تابستان در کانکس او کولر روشن نمی شد. همیشه یک کلاه آهنی به سر و کلتی به کمر داشت. یک بار برای دقایقی وارد کانکس او شدم. گرما کشنده بود. گفتم: جناب نیاکی! تو چطور در این گرمای داخل کانکس، بدون کولر زندگی می کنی؟ با لبخند گفت: سربازهای من در خط، کولر ندارند. چطور وجدانم را راضی کنم به داشتن کولر؟ آنها وقتی به کانکس من بیایند و ببینند من هم کولر ندارم، با انگیزة بیش تری کار می کنند.
در آغاز عملیات بیت المقدس، هنگام مرگ فرزندش، به همسر خود گفت: «فرزندم کسانی را دارد که در کنارش باشند؛ ولی من نمی توانم در این بحبوبة جنگ، فرزندان سرباز خود را تنها بگذارم.»
ترجیح دیگران
پاتک عراق در چزابه هشت روز طول کشید. من در آن زمان رانندة آمبولانس بودم و کارم حمل مجروح تا اورژانس صحرایی بود. یک بار پاسداری را می بردم که درشت هیکل بود. از سر تا پایش سوراخ سوراخ شده بود. شاید دویست ترکش خورده بود. روحیة بالایی داشت و مدام ذکر «یا مهدی» می گفت: ذکرش شیرین بود و به دل می نشست. وقتی او را به اورژانس بردم، منتظر ماندم تا از وضعیتش باخبر شوم. دکترها که او را مشاهده کردند، همگی بر بالینش حاضر شدند. او که دید همه سراغش آمده اند، سربلند کرد و گفت: بروید به بقیه برسید، من حالم خوب است.
از فرمانده تا پاسدار وظیفه
در آن روزها در سپاه همدان رسمی جا افتاده بود؛ رسم رقابت در نظافت. همه اعم از فرمانده - که سردار محمود شهبازی بود - تا سایر مسئولین و پاسداران ذخیره، همه خود را موظف می دانستند این کار را انجام دهند. هر کس زودتر از بقیه بیدار می شد، بلافاصله و البته دقیق، به این کار همت می گمارد. آخرالامر طوری شده بود که دیگران متوجه می شدند مثلاً نظافت کننده ساعت 30/3 دقیقة صبح بیدار شده، به نگهبان پاس آخر می سپردند که آنها را ساعت 00/3 بیدار کند. در همین زمینه باید گفت: آن روزها به محض اینکه بار توسط تریلر به سپاه همدان می آمد و شامل قند، حبوبات، برنج و مهمات می شد همة برادران سپاهی اعم از مسئول و غیر مسئول یک گونی روی گردة خود می انداختند و بار را از تریلر تخیله می کردند و داخل انبار سپاه می گذاشتند. سردار شهبازی علی رغم مشکل بدنی، دوش به دوش سایرین در تخلیة بارها فعالیت می کرد. و آخر کار، می رفت و دست و صورتش را می شست و خاک را از لباسش می تکاند و سراغ کارش می رفت. با همین کارها بود که در دل بچه ها خیلی نشست.
هفتاد و دو ساعت تلاش
روز سوم از عملیات والفجر 8 بود. به اتفاق حاج محمد شیری برای هم فکری و مشورت با برادر یدالله شمایلی مسئول مقر مهندسی رزمی کربلا در پی او بودیم. پس از پی گیری زیاد گفتند که ایشان در محلِ نگهداریِ اسراست و برای چند ساعتی به استراحت مشغول است. چون کار خیلی مهمی داشتیم، تصمیم گرفتیم ایشان را علی رغم میل خود بیدار کنیم. او را که پیدا کردیم، دیدیم با چهره ای غبار گرفته و خسته روی تختی شبیه به شهدایی که در بستر آرمیده اند، به خواب عمیقی فرو رفته است.
ابتدا صدا زدیم؛ ولی پاسخی نداد. سپس دو نفری با صدایی بلندتر خواستیم او را متوجة حضور خود کنیم که باز تأثیری نداشت. به ایشان نزدیک تر شده، با دست تکانش دادیم که باز متوجه نشد. سپس با شدت بیش تری تکانش دادیم که نتیجه بخش نبود. ترسیدیم که به شهادت رسیده باشد. دوستان ایشان گفتند: برادر شمایلی سه شبانه روز استراحت نداشته است.
مسئولیت سنگین این عزیزان در قرارگاههای مهندسی - رزمی جنگ جهاد سازندگی در قبل و بعد از عملیاتها و تلاش خستگی ناپذیر آنان، نشانگر گوشه ای از فداکاریهای رزمندگان اسلام و عزیزان مهندسی - رزمی جنگ جهاد بود.
سرداران شجاع
سردار محمدحسن قاسمیطوسی یکی از همان مردان دلیر این سرزمین از روستای طوسکلای نکا در شرق مازندران است که در مقام، قائممقام لشکر 25 کربلا توفیق شهادت در راه خدا نصیب حالشان شد.
شهید دارای محاسن و سجایای نیکوی اخلاقی، در معاشرت متین و مودب و با زیردستان مهربان و رئوف بود، در بعد نظامی شجاع و بی باک که شجاعتش مثال زدنی است و به واقع مصداق آیه «اشداء علی الکفار رحماء بینهم» بود و دقیق و حساس در عمل بود یکی از سرداران نقل می کرد: طوری بود اگر هر کجا سردار طوسی به عنوان شناسایی اقدام می کرد خیال ما راحت بود یا در شجاعت و تاثیرگذاریش فرماندهان نقل می کنند که 80 درصد عملیات والفجر 8 مدیون آن شهید است.
عملکرد شهید در امر مدیریتی نمونه و الگو بود، مدیری که قانون را ولو علیه خود اجرا می نمود به استناد سندی موجود که به علت دیر رسیدن به مراسم صحبگاه برای خودشان غیبت محسوب و از امور مالی تقاضای کسر حقوق می نماید. در احوالات آن شهید نقل شده علیرغم آنکه فرمانده بود خود پیشاپیش رزمندگان حرکت و وارد عمل می شد. به راستی شهید خود را وقف جنگ نموده بود طوری که در مراجعات از جبهه در پشت جبهه با شرکت در مراسم مذهبی و نماز جماعت و انجام سخنرانیهای حماسی در جذب و تشویق نیروهای بسیجی شرکت در جبهه و همچنین جذب کمکهای مردمی برای رزمندگان فعالیت می نمود.
سردار مرتضی قربانی فرماندهی وقت لشکر 25 کربلا پیرامون شخصیت شهید طوسی می گوید : «با توجه به اعتماد بالایی که وی در لشکر برخوردار بود لیاقت و مسئولیت شناسایی را به عهده داشت و همین شایستگی ها سبب شد که بچه های لشکر در عملیاتها خصوصاً فاو به پیروزی برسند.» سرلشکر سید یحیی رحیم صفوی فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز می گوید: «سردار طوسی بر اثر رشادتهای بی مانند که از خود در لشکر 25 کربلا به جا گذاشت می توان او را مالک اشتر لشکر 25 کربلا نامید.»